سلام بر دستان قطع شده ی عباس (ع)
پنجشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۳ ب.ظ
دشمن دور تا دور او حلقه زده بود .
خودش را از روی زمین کند.
دستانش ، چند قدم آن طرف تر در نگاه آب ، بال بال میزدند .
به سختی نگاهی به خیمه ها انداخت .
رویش را برگرداند .
نیم نگاهی هم به فرات کرد :
" اگر به سمت خیمه ها روم ، آب ندارم .
اگر به سمت فرات ، دست ... ! "
*
بچه ها منتظر بودند ، عباس با مشک بیاید
اما ... حسین با اشک آمد .
*
اشک می ریخت
و با هق هق می پرسید :
عمه جون ... !
تقصیر ما بود ... !؟
نباید می گفتیم تشنه مونه ؟
عمه ... !
۹۱/۰۹/۲۳